English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pure competition U رقابت محض
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
play U رقابت
played U رقابت
playing U رقابت
plays U رقابت
competition U رقابت
competitions U رقابت
keen U قابل رقابت
keenest U قابل رقابت
competitively U از روی رقابت
rivalries U رقابت
rivalry U رقابت
competence U روح رقابت
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
dices U رقابت فشرده
dicing U رقابت فشرده
dumping U رقابت مکارانه
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
free enterprise U رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
rat race U عملیات رقابت امیز عنیف وشتاب امیز
challenge U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenged U رقابت کردن سرپیچی کردن
challenges U رقابت کردن سرپیچی کردن
pit U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits U به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
compete U رقابت کردن
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed U رقابت کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes U رقابت کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
emulate U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
emulating U رقابت کردن با
contest U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
vie U رقابت کردن
vied U رقابت کردن
vies U رقابت کردن
contention U رقابت
contentions U رقابت
rival U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
rivals U رقابت کردن
antagonistic U خصومت امیز رقابت امیز
competitive U قابل رقابت رقابتی
competitive U رقابت امیز
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
competitiveness U رقابت امیز
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
vying U رقابت کننده
racing U رقابت
antagonistically U ازروی رقابت
atomistic competition U رقابت ذرهای
autocompetition U رقابت با خود
competetive U رقابت امیز
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
competition rules U قوانین رقابت
competitive factors U عوامل محرک رقابت
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
contestation U رقابت مرافعه
corrival U رقابت کردن
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
destructive competition U رقابت مخرب
destructive competition U رقابت زیان اور
emulation U رقابت
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
fair competition U رقابت عادلانه
fair competition U رقابت منصفانه
free competition U رقابت ازاد
head to head U رقابت شانه به شانه
imperfect competition U رقابت ناقص
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
monopolistic competition U رقابت انحصاری
natural competition U رقابت طبیعی
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
partial competition U رقابت جزئی
perfect competition U رقابت کامل
perfecting bail competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت خالص
pure competition U رقابت کامل
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
rivalship U رقابت
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
Other Matches
contest U رقابت
contests U رقابت ها
competitions U رقابت ها
competition U رقابت
theoretical competition U رقابت نظری
theoretical competition U رقابت فرضی
unfair competition U رقابت ناعادلانه
workable competition U رقابت عملی
competition conditions U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
sturt U ازار دادن رقابت
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com